یک قطره زندگی
عنوان:
یک قطره زندگی
کد کالا:
دوباره او را به خودم فشردم و گفتم:
- مامان هم دلش واسه تو خیلی تنگ شده بود. کار خوبی کردی زود برگشتی پیشم عزیزم.
او را روی زمین گذاشتم و دستش را گرفتم و به طرف در خانه به راه افتادیم. فریبرز که هنوز داخل ماشین نشسته بود، پیاده شد و به طرف ما آمد. پرسیدم:
- دیشب بهانه گرفت یا راحت خوابید؟
- توی پارک اونقدر خسته شد که تو ماشین خوابش برد و بغلش کردم بردمش بالا ولی صبح که بیدار شد، بهانه گرفت. گاهی سرش گرم میشد ولی یهو یادش میافتاد و شروع میکرد نق زدن. نخواستم اذیت بشه.
بعد به چشمانم خیره شد و ادامه داد:
- طفلک خبر نداشت مامانش زیاد هم براش دلتنگ نیست و از خداش هم بوده که از شر پارسا راحت بشه و بره مهمونی.
- اتفاقاً خیلی دلم براش تنگ شده بود، واسه همین طاقت نیاوردم بمونم خونه.
- خب لابد جایی که رفتی، کسی بوده که تو رو از دلتنگی دربیاره.
- آره، مامان پری خیلی زن مهربون و خوشصحبتیه، هر وقت...
ناگهان متوجه طعنهی کلامش شدم، جملهام را قطع کردم و با حرص گفتم:
- اصلاً به تو چه مربوطه من کجا رفته بودم و با کی بودم؟
نویسنده:شابک:9789641931485
نوبت چاپ:دوم
ناشر:علی
قطع کتاب:رقعی
نوع جلد:شمیز
تعداد صفحه:1056
تیراژ:250